درس خصوصی غذای روح: جلسه اول
اردیبهشت ۱۲, ۱۳۸۱درس خصوصی غذای روح: جلسه سوم
اردیبهشت ۱۲, ۱۳۸۱
جلسه دوم:
موضوع اصلی: روح و غذای روح
موضوع فرعی ۱: بیداری از خواب غفلت - خطرات سیرالی الله
موضوع فرعی ۲: خطر شیطان و نفس اماره بالسوء و شیطان سیرتها
تاریخ:
۱۹ صفر ۱۴۲۳ هجری قمری
۱۲ اردیبهشت ۱۳۸۱ هجری شمسی
2002/05/02 میلادی
فهرست موضوعات:
۱- بیداری از خواب غفلت
۲- خطرات دنیا برای روح انسان
۳- خطر شیطان برای سالک الی الله
۴- شیطان با فرقه های انحرافی دشمنی نمی کند
۵- هرچه کمالات شما بیشتر بشود فشار شیطان بیشتر خواهد شد
۶- خطر نفس اماره بالسوء برای سالک الی الله
۷- حقیقت عبودیت و کمک خدای تعالی به بنده واقعی
۸- بعضی از صفات عباد الرحمان
۹- خطرات شیطانسیرتها
۱۰- خطر محبت و دلبستگی به دنیا
۱۱- بیداری دائمی برای نجات از خطرات در دنیا
۱۲- فردبیدار پشت همه کارها خدا را می بیند
۱۳- بیداری خود را کامل کنید
گزارش کوتاه این درس:
در این جلسه؛ استاد عزیز ابتدا درباره بیداری از خواب غفلت برای سالک الی الله فرمودند: اولین کار و آخرین کار سالک الی الله که همیشه باید با او باشد بیداری است. وگرنه خطرات زیادی در دنیا روح او و ایمان او و آخرتش را تهدید میکند. اولین خطری که برای سالک الی الله وجود دارد؛ خطر شیطان است؛ زیرا در محضر خدای تعالی قسم خورده است که همه را گمراه میکند و لذا باید مواظب این دشمن قسم خورده باشد و هرچه کمالات و رشد انسان بیشتر شود؛ فشار شیطان نیز بیشتر میشود تا زمانی که حقیقت عبودیت در روح انسان پیاده شود و خدای تعالی این خطر را از او بردارد. دومین خطر برای یک سالک الی الله نفس اماره بالسوء است که حتی بعد از جهاد با نفس هم باید مراقب نفس خود باشد تا به حالت اول برنگردد؛ زیرا اگر به خواب غفلت فرو رود و دوباره نفسش در اثر برگشت صفات حیوانی وحشی شود؛ فشارش بیشتر میگردد. و سومین خطر در سیر الی الله شیطان سیرتان میباشند که برای او مزاحمت درست میکنند و لذا یک بنده واقعی خدا که دارای بیداری کاملی است؛ صفات عباد الرحمن در او ایجاد شده و حتی کوچترین غضب بیجایی ندارد. و در پایان فرمودند: یک سالک الی الله که جدی و بیدار است پشت همه کارها خدا را میبیند و به فکر تکمیل بیداری خود میباشد.
متن کامل درس دوم غذای روح
اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
« الحمدلله و الصلاة و السلام علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی بقیةالله روحی و أروح العالمین لتراب مقدمه الفداه و اللعنة الدائمة علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین»
۱- بیداری از خوابغفلت
اولین و آخرین کاری که یک سالکإلیالله باید انجام بدهد و همیشه با آن باشد بیداری از خوابغفلت و به اصطلاح یقظه است. بعضی فکر میکنند اگر یک مدتی در حالت بیداری و یقظه کار کردند، دیگر اگر غفلت آنها را گرفت مسئلهای نیست. یقظه و بیداری برای یک سالکإلیالله همیشه لازم است، به علت اینکه اگر انسان در دنیا بیدار نباشد و به فکر اهداف و آخرت خود و آنچه که خدایتعالی برای او مهیا کرده است نباشد این شخص با خطرات زیادی روبهرو میشود. عمدۀ خطراتی که انسان را ممکن است از پا دربیاورد در وقتی است که انسان غافل باشد، در غفلت باشد، در خواب باشد، چون در دنیا خطرات زیادی از اطراف و اکناف متوجه انسان است. خطرات روحی، حالا خطرات مادّی و مُلکی و ظاهری اینها زیاد مهم نیست، چون هرچه خطر شدید باشد نهایت آن این است که انسان را میکُشد، از بین میبرد و دنیای انسان را از دست انسان میگیرد اما اگر خطرات روحی، خطرات معنوی، خطراتی که متوجه ایمان انسان است، خطراتی که آخرت انسان را از دست انسان میگیرد اگر متوجه انسان شد و انسان را از پا درآورد برای همیشه بدبخت و بیچاره است. لذا ما دربارۀ خطرات مُلکی و مادّی حرف نمیزنیم، اگرچه این خطرات هم در کنار یقظه و بیداری انسان از بین میرود و اگر انسان بیدار باشد، روح او آگاه باشد و بداند چه میکند طبعاً خطرات مادّی را هم از خود دفع میکند. یک شخص مؤمن، مسلمان، متدین چون از صراطمستقیم خارج نمیشود، چون راه صحیح را، راهی را که دین سر راه و جلوی او گذاشته است آن را انجام میدهد طبعاً به خطرات مادّی هم مبتلا نمیشود برای اینکه انسان اگر واقعا به وظایف خود عمل بکند، واقعاً دین او برای او همه چیز باشد هیچوقت گرفتار بعضی از مسائل مادّی نمیشود. حالا نمیخواهم در این خصوص توضیحاتی عرض کنم. ولی به طور کلی این را بدانید که خطرات دنیایی و مادّی با بیداری روحی و دفع خطرات معنوی مسلّماً از بین خواهد رفت و بلکه اصلاً به سراغ انسان نمیآید.
۲- خطرات دنیا برای روح انسان
آنچه که مسلّم است و انسان باید خیلی روی آن کار کند این است که کوشش کند بیدار باشد، عیناً مانند کسی که در وسط یکدسته درنده قرار گرفته باشد و اگر چُرت بزند، غفلت بکند آن درندهها به سراغ او میآیند، دنیا هم برای روح انسان چنین حالتی دارد. «دَارٌ بِالْبَلَاءِ مَحْفُوفَةٌ»(نهجالبلاغه/۳۴۸)، دنیا یک خانهای است که به بلا پیچیده شده است. از اطراف و جوانب و همه جهت برای روح انسان خطراتی هست که انسان را یا در خوابغفلت فرو ببرد و یا اینکه خواب او منتهی به مرگ او بشود و به کلی دیگر از مواعظ و اینها استفاده نکند.
۳- خطر شیطان برای سالکإلیالله
اول خطری که اگر انسان در خوابغفلت بود به سراغ انسان میآید شیطان است، روزی که خدا با او صحبت کرد به ملائکه فرمود: «اسْجُدُوا لِآدَمَ»(بقره/۳۴)، همۀ شما برای حضرت آدم سجده کنید «فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ * إِلاَّ إِبْليسَ»(ص/۷۳-۷۴)، ابلیس «أَبى وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرينَ» إبا کرد، تکبر کرد، حاضر برای خضوع در مقابل حضرت آدم نشد و عظمت حضرت آدم را قبول نکرد و رانده شد. در آن روز گفت «لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ»(ص/۸۲)، من همه را إغوا میکنم، تمام مردم را، تمام بنی آدم را إغوا میکنم «إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصينَ»(ص/۸۳)، مگر بندگان پاک تو که آنها استثناء هستند. بندگان مخلَص کسانی هستند که بیدار از خوابغفلت باشند، یعنی غافل نباشند، به جهتی که شیطانی که با آن همه کید و با آن همه مکر، با آن قدرت، با آن إغوایی که دارد در کمین ما است، یک خطر به این بزرگی، این در کمین ما است. فرقی هم نمیکند شما در مرحلۀ محبت باشید در کمین شما است، در مرحلۀ جهاد با نفس باشید در کمین شما است، در مرحلۀ بندگی باشید در کمین شما است، هرچه شما رشد میکنید و به کمالات نزدیکتر میشوید شدت عمل او نسبت به شما بیشتر میشود.
۴- شیطان با فرقه های انحرافی دشمنی نمی کند
شما وقتیکه میبینید بعضی از فِرق انحرافی خیلی منظم، مرتب، اخلاقی، همۀ آنچه را که شما باید داشته باشید آنها دارند علت آن این است که آنها شیطان را دیگر دشمن خود نمیدانند و او هم نسبت به آنها دشمنی نمیکند، چون کار خود را در مرحلۀ اول کرده است، یعنی آنها را منحرف کرده است و آنها را جهنمی کرده است، دیگر حالا کاری ندارد که بیاید مثلاً نماز آنها را نامنظم کند یا مثلاً فرض کنید آنها را وادار به دروغ بکند. درختی که از ریشه بُریده شده است دیگر سمّپاشی روی میوه و روی برگ آن نمیکنند، کاری ندارند، چون دیگر چیزی ندارد،حیات ندارد، وقتی عقاید انسان خراب شد دیگر حیاتی ندارد، لذا شیطان به آنها کاری ندارد، آنها هم روی برنامۀ فطرت خود یک نظمی در زندگی خود دارند، یک کارهایی در زندگی خود دارند. شما در مسجدالحرام بروید لذت میبرید از آن سکوت، از آن نظم، از آن یک امام جماعت داشتن، از آن وضعی که آنجا هست ولی در مساجد شیعه که میروید میبینید یکی چایی میخورد، یکی سیگار میکشد، اصلاً این وضع به مسجد کمتر شبیه است تا به چیزهای دیگر.
۵- هرچه کمالات شما بیشتر بشود فشار شیطان بیشتر خواهد شد
بنابراین میخواهم این را عرض کنم؛ هرچه رشد شما بیشتر بشود، کمالات شما بیشتر بشود، فشار شیطان روی شما بیشتر خواهد بود. بنابراین ضرر غفلت شما در مراحل بالا بیشتر است تا در مرحلۀ اول. همیشه باید حواس یک سالکإلیالله جمع باشد که شیطان دشمن او است. «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَني آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبينٌ»(یس/۶۰)، یک دشمنی آشکاری است، این اول خطری است که برای بندگان خدا هست. گاهی میشود یک بندۀ خدا، یک سالکإلیالله یک کار شیطانی میکند که ضرر آن صدها برابر بیشتر از یک فرد عادی است که همان کار شیطانی را بکند.
۶- خطر نفس اماره بالسوء برای سالکإلیالله
خطر دومی که برای سالکینإلیالله هست نفس أمارۀ بسوء است، شما بگویید ما مرحلۀ جهاد با نفس را عبور کردیم و رد شدیم و دیگر راحت هستیم، بله، اگر درست عمل کرده باشید راحت هستید، اما همانطوری که مثال زدم این مَرکبی که زیر پای ما هست، این نفسی که صورت عوض کرده است و با مَرکب ما رفیق شده است این را اگر شما رام کردید بسیار خوب، مثل اسب وحشی که وقتی انسان آن را رام میکند با همۀ تحرکی که دارد آنقدر مطیع میشود که وقتی سوارکار میخواهد او را از روی دیوار دومتری عبور بدهد او میپرد و عبور میکند و صددرصد مطیع است اما همین اسب را اگر یک سال در آخور ببندید و کاری از او نگیرید، میبینید این باز همان اسب وحشی شد، این را بدانید. اگر شما نفس أمارۀ بسوء خود را نفس أمارۀ بحُسن، به خوبی کردید، أماره هم هست به خوبی «وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ»(انسان/۳۰)، به مرحلهای رسیدید که هرچه شما میخواهید خدا هم همان را میخواهد و هرچه خدا میخواهد شما هم همان را میخواهید، اینقدر در مقابل پروردگار مطیع بشوید، اگر چنین حالتی در شما پیدا شد، یک مدتی غفلت شما را گرفت، یعنی حالت یقظۀ شما ضعیف شد باز میبینید این مَرکب شما، این نفس شما، این نفس أمارۀ بسوء شما که با بدن شما، با شیطان رفیق بوده است حالت آن عوض شد و باز به همان حالت اول برگشت، باز فیل شما یاد هندوستان میکند، نمیتوانید آن را کنترل کنید، دفعۀ دوم فشار آن هم بیشتر میشود. پس ببینید در بعد از جهاد با نفس هم باز آن حالتی که در نفس أماره هست، یاد هندوستان کردن آن، واگذاشتن آن...، اینکه شما رسیدید به یک مرحلهای که خیلی خوب، بسیار عالی، بندۀ واقعی خدا هستید اما یک مقداری به او رو دادید، یک مقداری او را ترک کردید، یک مقداری شما را غفلت گرفت و خوابغفلت شما را فرو برد، باز دومرتبه میبینید نفس أماره همان نفس أمارۀ چموشِ وحشیِ قدیمی میشود.
۷- حقیقت عبودیت و کمک خدایتعالی به بنده واقعی
چرا، در وقتیکه انسان صددرصد بندۀ خدا شد، همان بندهای که امامصادق صلواتاللهعلیه میفرماید: حقیقت عبودیت را در خود پیدا کرد...، به عِنوان بصری میفرماید: «فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِي نَفْسِكَ حَقِيقَةَ الْعُبُودِيَّةِ»(بحار:۱/۲۲۵)، ماها همه بندۀ خدا هستیم، حتی آن کسی که در گناه اسراف هم کرده است خدا او را بندۀ خود میداند «قُلْ يا عِبادِيَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ»(زمر/۵۳)،اینها را میگوید «يا عِبادِيَ» که اسراف کردید، زیادهروی کردید بر ضرر خود «عَلى أَنْفُسِهِمْ» به آنها هم بنده میگوید، او هم بنده است، همۀ موجودات عالم بندۀ خدا هستند، شما همه بندۀ خدا هستید، منتها بندۀ تزکیه نشده، بندۀ معصیتکار، بندۀ منحرف، بندهای که حتی ممکن است اعتقادات درستی نداشته باشد اما حقیقت عبودیت وقتی در انسان پیدا شد... حقیقت عبودیت را اگر بخواهیم مثال بزنیم مَثَل یک سربازی است که در ارتش است، مَثَل یک کارمندی است که در یک اداره کار میکند. شما ببینید به این شخص میگویند آقا شما چه کاره هستید؟ میگوید مثلاً کارمند شهرداری هستم، معنای آن این است که صبح به شهرداری میرود، عصری بیرون میآید، هر کاری که بخواهد این شغل را از او بگیرد با آن مبارزه میکند ولو نصف شب باشد، کارمندها باید اینطوری باشند وإلّا کارمند نمیشوند و دائماً فکر و ذکر او این باشد که شغل خود را از دست ندهد. بندۀ واقعی خدا آن کسی است که فکر و ذکر او این باشد که بندگی خود را از دست ندهد. نصف شب باشد، صبح باشد، ظهر باشد، اول شب باشد، هر چیزی که با بندگی او نسبت به ذاتمقدس پروردگار مخالف است همه را ترک بکند، جدی هم ترک بکند. اگر بندگی او ایجاب میکند که به هیچوجه مطابق هواینفس خود، مطابق خواستۀ شیطان عمل نکند این کار را نکند. در چنین صورتی خدایتعالی دیگر صددرصد به کمک او میآید که میفرماید: «إِنَّ عِبادي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ»(حجر/۴۲)، ای شیطان تو بر بندگان من تسلط نمیتوانی داشته باشی. بندگان من، این همان بندگانی است که «يا عِبادِيَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ»؟ نه، اینکه تسلط دارد وإلّا آن همه گناه نمیکند، اسراف بر ضرر خود نمیکند. اینکه میگوید؛ «إِنَّ عِبادي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ» قطعاً بندگان واقعی و حقیقی خدا هستند که حتی هرچه آنها را اذیت کنند کوچکترین غضبی ندارند.
۸- بعضی از صفات عباد الرحمان
ببینید دربارۀ «عِبادُ الرَّحْمنِ»(فرقان/۶۳)، بندگان خدای بخشنده، خدایتعالی در قرآن چه میفرماید؟ «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً» جاهلون یک عدهای بودند که بهترین نمونۀ آن همین الواطهایی که هر چیزی را میخواهند دست بیندازند، هرچه طرف آنها اهمیت بیشتری داشته باشد و اینها نترسند بیشتر میخواهند او را دست بیندازند، بیشتر به او جسارت میکنند، پیغمبرها را استهزاء میکردند که خدا میفرماید: «يا حَسْرَةً عَلَى الْعِبادِ ما يَأْتيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ»(یس/۳۰)، چه حسرت...، خدایتعالی میگوید: حسرت بر این بندگان که پیغمبری برای آنها نیامد مگر اینکه آنها او را مسخره کردند. افراد جاهل آنهایی هستند که حساب هیچ چیزی را نمیکنند. ببینید مالکاشتر در کوچهای داشت تشریف میبرد یک شخصی به ایشان جسارت کرد، بعد یک کسی به او گفت: فهمیدی این چه کسی بود؟ این وزیر علیبنابیطالب، فرمانده ارتش علیبنابیطالب بود، یک فرد پرقدرت زیر نظر علیبنابیطالب بود، زمان خلافت علی علیهالصلاةوالسلام هم بود. این شخص ترسید و دوید رفت داخل مسجد، سؤال کرد که مالکاشتر کجا رفت؟ گفتند: به مسجد رفت، داخل مسجد رفت دید دارد نماز میخواند، کنار او نشست، وقتی نماز مالک تمام شد گفت: من معذرت میخواهم، ایشان فرمود: من آمدم داخل مسجد دو رکعت نماز خواندم که برای تو دعا کنم که تو به کسی که نمیشناسی توهین نکنی. خیلی حرف است، این معنای «إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً» است، از طرف مالکاشتر سلام است، تقاضای از خدا است که خدایا او را از این نقصی که دارد، از این عیبی که دارد، از این مرض روحی که دارد نجات بده و او را سالم کن، این معنای «قالُوا سَلاماً» است. همینطور اگر عصبانی شد، {غضبناک شدی} که غضب برای شیطان است، این را بدانید غضب برای شیطان است، اگر یک سرسوزن غضب بیجا کردی بدان که دیگر «عِبادُ الرَّحْمنِ» دیگر نیستی، حقیقت عبودیت در تو پیدا نشده است و اگر بگویی حق او بود و من باید این کار را میکردم این را بدان که در خوابغفلت هستی و تو از آن بندگان خاص پروردگار نیستی که خدایتعالی حامی تو باشد و بفرماید: «إِنَّ عِبادي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ» بلکه ولایت شیطان را پذیرفتی که «إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذينَ يَتَوَلَّوْنَهُ»(نحل/۱۰۰)، تسلط شیطان بر کسی است که ولایت شیطان را پذیرفته است.
۹- خطرات شیطانسیرتها
در مرحلۀ عبودیت که انسان کاملاً بندۀ خدا باشد اینجا ممکن است بگوییم یک خطر تازه از او رفع شده است و آن خطر شیطان است و آن خطر نفس أماره است، این دوتا خطر از او رفع شده است، خطرات دیگری هم که در دنیا هست که ما غالباً از آن غافل هستیم خطرات شیطانسیرتها است، چون ما شیطان جنی داریم و شیطان اِنسی، خطر شیطان اِنسی بیشتر است. در بهشت هم که شیطان میخواست یک کاری صورت بدهد در جلد مار رفت، در دنیا هم وقتی میخواهد کاری صورت بدهد میرود در جلد افرادی که حیوانسیرت هستند، افراد حیوانسیرت. گاهی میشود یک حرف، یک کلمه طرف را اغوا میکند، یعنی مثلاً انسان یک حرفی میزند این حرف را آن طرف حجت میداند و وقتی حجت دانست به آن عمل میکند و وقتیکه عمل کرد از راه منحرف میشود، خیلی حواس شما جمع باشد، این خطر افراد متدین را تهدید میکند که خود آنها هم زیر بار شیطان بروند، عمل و گفتار آنها، حتی رفاقتهای آنها، معاشرتهای آنها، اینها همه شیطانی باشد و دیگران را منحرف کند. میبینند یک روحانی مثلاً یک گناهی را انجام داد مردم میگویند لابد این گناه نیست که او انجام میدهد وإلّا این شخص انجام نمیداد. پس گناه نیست، تا گفتند گناه نیست انحراف پیدا کردند، تا انحراف پیدا کردند به خطر میافتند. معاشرتها با مردم، عملهایی که ما انجام میدهیم، همۀ اینها خطرات است.
۱۰- خطر محبت و دلبستگی به دنیا
خود محبت دنیا یکی از خطرات بسیار مهم است، دلبستگی به دنیا، دلبستگی به مال دنیا، دلبستگی به زندگی دنیا، دلبستگی به خانهای که درست کردید، دلبستگی به اموال و پولی که دارید، همۀ اینها خطر است، خطراتی است که انسان گاهی در اثر غفلت و خوابغفلت ممکن است به این خطرات مبتلا بشود. فقط انسان هرچه دارد، از اموال، از پول، از زندگی، از زن و فرزند، هرچه که دارد خود را یک متولی از جانب خدا بداند که باید اینها را اداره کند. اگر شما را متولی یک مسجد کردند، متولی یک امامزاده کردند معنای آن این است که آقا تو مواظب این باش که خراب نشود، دیگر تو حق اینکه از آن سوءاستفاده بکنی که نداری. این خانه هم همینطور است، آن خانه هم همینطور است، اینها را ما داریم برای اینکه وظیفۀ ما است که نگه داریم. هر وقت هم ملکالموت تشریف آورد که إنشاءالله قدم او برای همه مبارک باشد تشریف آورد و گفت بیا برویم، {نگوییم} من خانۀ خود را چه کار کنم، زندگی خود را چه کار کنم، کاش من اینها را نداشتم، نه، این حرفها نیست. حضرتسلیمان که جن و إنس و حتی حیوانات در فرمان او بودند و ساختمان قدسشریف را درست کرده است، آن تشکیلات مفصل بیتالمَقدس را درست کرده است و کار او تمام شده است، به عصای خود تکیه کرده است و دارد تماشا میکند، ملکالموت آمد، آنچنان هم راحت روح او را قبض کرد که همینطور دیدند دارد نگاه میکند و ایشان مُرد، کسی هم جرأت نمیکرد جلو برود و بگوید آقا این نگاه کردن شما طول کشید تا اینکه موریانه آمد عصای او را جوید و افتاد، آنوقت فهمیدند که مُرده است. چقدر راحت، ثروت به این زیادی، با آن تخت و قدرت و تشکیلات یک سرسوزن دلبستگی به آنها نداشت. یک سرسوزن، اگر میداشت با سرطان میمُرد، چرا؟ به جهت اینکه خدا حضرتسلیمان را دوست دارد، باید او را دنیا جدا کند، جدا نمیشود مگر با اینکه او را فشار بدهد تا انسان از دنیا بیزار بشود. گاهی امراضی که انسان مبتلا میشود برای این است که انسان بداند این دنیا اصلاً ارزشی ندارد، چرا تو اصلاً هستی. یک نفر از دوستان از ثروتمندان مهم در مشهد بود، ایشان مریض بود، من به عیادت او رفتم، پنج شش ماه روی یک بستر افتاده بود به طوری که پوست پشت او کَنده شده بود، خیلی وضع او بد شده بود، چون نمیتوانست این طرف و آن طرف بشود، از او پرسیدم: چه حالی داری؟ گفت: خیلی خوب. گفت: تا حالا بد بودم، مدام میگفتم خدایا من را از این مرض نجات بده و چه و چه، یک شعر جالبی خواند؛
گر طبیبانه بیایی به سر بالینم ------------ به دو عالم نفروشم غم بیماری را
این را برای ما خواند و اشک میریخت، خیلی اشک شوق میریخت. بعد از چند روزی هم فوت کرد، خدایتعالی او را از دنیا جدا کرده بود دیگر، قبل از اینکه تو را جدا کنند آن هم با آن فشار خود شما جدا بشوید، کاری ندارد. از دنیا جدا بشوید، همه چیزهایی که در این دنیا هست یک پول ارزش ندارد. «لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ»(حدید/۲۳)، انسان هیچ ناراحت نباید بشود. قبل از اینکه مریض بشوید، قبل از اینکه... چون همۀ اینها بِکش بِکش است دیگر، دست خود را رها کن، ترک کن، اگر گفتند بگیر تو هم بگیر، اگر گفتند رها کن تو هم رها کن، خیلی راحت.
۱۱- بیداری دائمی برای نجات از خطرات در دنیا
انسان در تمام دوران عمر خود،در تمام مراحل تزکیۀنفس بیداری و یقظه خیلی اهمیت دارد، بیدار باشید، بیداری جدیت میآورد، بیداری انسان را از بیهودگی نجات میدهد، بیداری است که انسان را از گناهان، از شیاطین، از تمام وابستگیها، تمام خطرات نجات میدهد، بیدار باشید، نگویید ما مرحلۀ یقظه را گذراندیم. به یک نفر گفتم تو مرحلۀ یقظه... گفت: آقا من خیلی مرحلۀ بالا رفتم. گفتم: اصلاً تو به درد این برنامه نمیخوری، چون بیدار بودن در تمام راه برای انسان لازم است. شما وقتی مسافرت میکنی، مخصوصاً خود تو راننده باشی، خود تو بخواهی بدن خود را در این راه قرار بدهی و ببری. حالا گاهی راننده شخص دیگری است، به راننده هم اطمینان دارید، به خاطر همین از اولی که وارد ماشین میشوید تا آخر میخوابید، آنجا شما رانندگی نمیکنید ولی وقتیکه خود شما میخواهید خود را نجات بدهید، خطرات متوجه خود شما است، تنها هستید، این را بدانید همۀ شما تنها هستید، اینجا باید انسان صددرصد بیدار بشود، با یک چُرت زدن انسان میبیند داخل درّه افتاده است. یک غفلت... حالا فرقی نمیکند این چرت نزدیک دروازۀ تهران باشد یا در شاهرود باشد یا نزدیک دروازۀ مشهد باشد، چُرت، چُرت است هرجا آمد شما را از پا درمیآورد. لذا غافل نشوید، روز به روز هم باید یقظۀ شما بیشتر باشد، توجه شما بیشتر باشد تا اینکه برسید به آنجایی که خدایتعالی برای بندگان خود تعیین کرده است. در تمام مراحل باید انسان بیدار باشد، یقظه داشته باشد و هرچه میتوانید روی یقظه کار بکنید، روی بیداری کار بکنید.
۱۲- فرد بیدار پشت همه کارها خدا را می بیند
خود را عادت بدهید به بیداری، عادت کردن به بیداری هم همین است که هر چیزی را که شما میبینید چه خوب و چه بد همه را «قُلْ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ»(نساء/۷۸)، خدا را پشت آن بدانید. کارهای بد را خدا برای شما نمیخواهد ولی شما با دست خود خدا را وادار کردید که شما را عذاب کند. یک جا خدایتعالی میفرماید: هرچه به انسان میرسد از جانب خدا است، بله، در یک جا میفرماید: هرچه بدی که به شما میرسد از جانب خود شما است و خوبیها از جانب خدا است. این با هم چطور میشود؟ اینطوری است، مثل یک حاکم، یک مالک، یک حکومت بگوید این شلاقی که تو خوردی چون تو آن عمل بد را انجام دادی این شلاق را به تو زدند، از جانب خود تو است ولی شلاقزننده و فرمان شلاق را حاکم داده است. پس هم از جانب خود تو است، چون خود تو باعث آن شدی و هم حاکم دستور داده است و از جانب حاکم است، پس «كُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ» به این معنا و اینکه کارهای خوب هرچه از حسنه و نیکی به شما میرسد از جانب خدا است، یعنی مستقیماً.. حالا تو کار خوب انجام بده، کار بد انجام بده، خوبیهایی که به تو رسیده است از جانب خدا است. هر بدی که میرسد از جانب خود تو است یعنی خود تو باعث آن شدی. خود تو این را به وجود آوردی.
۱۳- بیداری خود را کامل کنید
پس بنابراین مطلبی که خیلی اهمیت دارد و امروز میخواستم عرض کنم... چون گاهی احساس میکنم که بعضیها خیال میکنند دیگر حالا یقظه لازم نیست، حالا به سراغ یک برنامۀ دیگری بروند، نه، برنامهها فرقی نمیکند، هر کدام مقوّم دیگری است و مقوّم قبلی است، مقوّم بعدی است و مراحل پشت سر هم هست و مدتی هم باید در آن کار بکنید تا عادت شما بشود، سالها اگر در یقظه، در بیداری از خوابغفلت کار بکنید ارزش دارد و اگر با همین یقظه و بیداری انسان از دنیا برود شهید از دار دنیا رفته است، اینهایی را که عرض میکنم روایت دارد، چون «من مات فی طلب العلم مات شهیدا» کسی که در طلب علم و در رفتن به دنبال علم واقعی، به حقیقت، به حقایق دنبال اینها برود این «مات شهیدا» مثل شهید از دنیا رفته است و کوشش بکنید إنشاءالله یقظۀ خود را در هر حال و در هر مرحله تکمیل کنید، چون ائمۀاطهار، پیغمبراکرم، قرآن همۀ اینها برای یادآوری و بیدار کردن ما آمدند، قرآن را خدایتعالی به همین مناسبت ذکر نامگذاری کرده است که «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ»(حجر/۹)، پیغمبراکرم را مُذکِر معرفی فرموده است که «إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّرٌ»(غاشیه/۲۱)، و قرآن هم که ذکر است و همۀ اینها برای بیداری انسان از خوابغفلت است و انبیاء و خاندان عصمت علیهمالسلاموالصلاة هم مذکِر هستند برای اینکه همیشه حواس ما جمع باشد و مسائل را جدی بگیریم و به کارهای روحی و معنوی خود واقعیتی بدهیم و برای روح خود و مسائل روحی خود ارزش قائل باشیم، اهمیت قائل باشیم که إنشاءالله امیدوار هستیم موفق باشید.
«و صلی الله علی سیدنا محمد و آله أجمعین»
خدایا به آبروی آقای ما حجةبنالحسن فرج آن حضرت را برسان. خدایا ما را از بهترین اصحاب و یاران ایشان قرار بده. قلب مقدس ایشان را از ما راضی بفرما. با ظهور ایشان گرفتاریهای مسلمین برطرف بفرما. با ظهور ایشان عدل و داد در سراسر عالم برقرار بفرما. با ظهور ایشان تمام ظالمین و ظلم را از بین ببر.