درس سی و چهارم از ۳۶ درس تزکیه نفس
مرداد ۲۳, ۱۳۸۳درس سی و ششم از ۳۶ درس تزکیه نفس
مرداد ۲۳, ۱۳۸۳
درس سی و پنجم از ۳۶ درس تزکیه نفس
موضوع اصلی: تزکیه نفس
موضوع فرعی ۱: مرحله محبّت
موضوع فرعی ۲: معنای ولیّ خدا و ولایت
تاریخ:
۲۶ جمادی الثانی ۱۴۲۵ هجری قمری
۲۳ مرداد ۱۳۸۳ هجری شمسی
2004/08/13 میلادی
فهرست موضوعات:
۱- معنای ولی
۲- لوازم ولی خدا شدن
۳- وليّ اللّه شدن مراتبی دارد
۴- علائم ولی خدا
۵- لزوم پیمودن مراحل تزکیه نفس جهت ولی خدا شدن
۶- کمبودها و مشکلات در نظر اولیاء خدا
۷- ولایت یهود و نصارا
۸- شدت مصیبت توهین به قبر مطهر علی بن ابی طالب علیه السلام
۹- یهود و نصارا را بالاتر و ولی خودتان ندانید
۱۰- خدای تعالی به نفع خودش دستور نمیدهد
۱۱- آماده باشید، ظهور نزدیک است!
۱۲- معنای ولایت فرمان دادن روی محبت است
۱۳- ولایت باید همیشه باشد
۱۴- آدمي كه معصيتكار است ولايت ندارد
۱۵- امیرالمومنین هیچ خوفی نداشت
۱۶- اولیاء خدا محزون نمی شوند
۱۷- رفتن از این دنیا به دنیای بعد خیلی خطر دارد
۱۸- چقدر خوب است انسان لقب وليّاللّه را روي خودش بگذارد
گزارش کوتاه این درس:
استاد معظم در این مجلس که سالکین الی الله در آن حضور داشتند در باب مرحله محبت و در معنای ولی خدا به بیان مطالب پرداختند.
ایشان ابتدا کلمه ولیّ را معنا و سپس لوازم آنرا و اینکه چگونه می توان ولی خدا شد را بیان فرمودند. استاد سپس مراتب اولیاء خدا را ذکر وعلائم یک ولی خدا را برشمردند. ایشان در ادامه امتیازات اولیاء خدا را توضیح و اهمیت و تعالی این مقام شریف را تشریح فرمودند.
استاد در پایان اهمیت مساله ولایت و اینکه ولایت همیشه باید باشد را توضیح داده و فرمودند: در ولایت محبت و اطاعت هر دو باید باشد لذا انسان معصیتکار نمی تواند ولایت داشته باشد .
ایشان با اشاراتی به مصیبت جسارت به حرم آقا علی بن ابیطالب علیه السلام و اظهار انزجار از عاملین آن به مباحث پایان دادند.
اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
الحمدللّه و الصلوة و السلام علی رسول اللّه و علی آله آل اللّه لاسیّما علی بقیةاللّه روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدّائمة علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.
«اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم، وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ (بقره/۱۶۵)، ومَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ» (طلاق/۲و۳).
۱- معنای ولی
یکی از مسائلی که در قرآن مجید مکرّر در مکرّر مطرح شده مسألهی ولیّ خداست. گاهی به عنوان اولیاءخدا، گاهی به عنوان «بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ»(توبه/۷۱) و جملاتی در این ردیف، دیده میشود معنای ولی در کُتب لغت و روایات و آیات بسیار مورد بحث است. ولیّ؛ به چه کسی گفته میشود؟
ولیّ؛ آن کسی است که محبّتِ دیگری را دارد یا محبوب دیگران است، ولیّ؛ به معنای سرپرست است و امثال اینها در احادیث و روایات و لغت آمده و معناهای مختلفی هم کردهاند.
آنچه که ما یک وقتی تحقیق کردیم و مکرّر در مکرّر در عرایضخود گفتهام و طبعاً هم باید همین معنا باشد، ولیّ؛ به معنای کسی است که روی محبت فرمان میدهد یا روی محبّت فرمان میبرد. محبّت در ضمن فرمانبرداری یا فرماندهی، گاهی بعضی از افراد هستند فرمان میدهند و طرف هم فرمان بر میدارد ولی محبّتی در کار نیست. آنکه فرمان میدهد آمر است و آنکه فرمان برمیدارد در اینجا مطیع است.
گاهی بهعکس است. انسان کسی را دوست دارد و این هم او را دوست دارد ولی فرمانده یا محبّ فرمان نمیدهد و یا اینکه اگر فرمان میدهد، طرف او، محبوب او فرمان بر نمیدارد، به این هم محبّ یا محبوب اطلاق میشود؛ بنابراین اگر هر دو با هم آمیختهشد، ممزوج شد، به این شخص چه روی محبّت فرمان بدهد، چه روی محبّت فرمان بردارد، ولیّ گفته میشود.
مثلاً انسان گاهی هست که به خاطر ترس از عذاب پروردگار و اصلاً محبّتی در کار نیست، فرمان پروردگار را میبرد. این شخص را مطیع میگویند. گاهی هست یک نفر ممکن است پیدا بشود، روی عدم معرفت، محبّت به خدا دارد امّا فرمانبردار نیست. این شخص را محبّ میگویند.
۲- لوازم ولی خدا شدن
وقتی انسان از اولیاء خدا میشود؛ که خدا را بشناسد، خدا را از همهی موجودات دیگر بیشتر دوست داشته باشد و به خاطر محبّت خود به خدا فرمانبردار باشد.
سه چیز باید حتماً وجود داشته باشد تا به یک انسان بگویند ولیّ اللّه؛ اوّل: محبّت خالص به خدا، دوّم: اطاعت صد درصد پروردگار، سوّم: محبّت به خدا، یعنی این اطاعت در اثر محبّت باشد؛ نه در اثر ترس یا طمع و امثال اینها. به این شخص میگویند ولیّ خدا.
اگر شما مراحل تزکیهی نفس را پیمودید، یعنی قدمهایی که تعیین شده، توبه و استقامت و صراط مستقیم را انجام دادید، خودتان را خوب در این مراحل آزمایش کردید و کاملاً خودتان را ساختید؛ به طوریکه استقامت شما آن چنان، صراط مستقیم شما این چنین، آن وقت شما مطیع پروردگار هستید و اگر محبّت شما به خدایتعالی تکمیل بشود؛ عرایضی که در هفتههای گذشته عرض کردم انجام بشود، هم از عظمت پروردگار خائف باشید، هم امید زیادی به ثوابهای الهی داشته باشید و هم شاکر نعمتهای پروردگار باشید، محبّت شما آن چنان کامل باشد که هیچ چیز را غیر از خدا دوست نداشته باشید، اینجا یک نام، یک اسم از خدا میگیرید که این نام و اسم؛ آن قدر ارزش دارد که اگر تمام آنچه که در دنیا از مناصب، از مسائلی که اعتبار به انسان میدهد، مدارک مختلف در رشتههای مختلف؛ حساب کنید، ارزش آن بیشتر است و آن ولیّ خداست. شما از روی محبّت مطیع خدا باشید تا بشوید ولیّ اللّه.
۳- ولیّ اللّه شدن مراتبی دارد
در نهایت؛ ولایت و ولیّ اللّه شدن مراتبی دارد، به مراتب تقوای انسان بستگی دارد، به مراتب معرفت انسان بستگی دارد، به مراتب شرح صدر و ایمان انسان بستگی دارد که اگر تقوای شما کامل بود، محبت شما متمرکز به خدا بود و آن وقت برای محبّت خود به خدا، خدا را اطاعت کردید در مرحلهی اوّلِ ولیاللّه قرار میگیرید. آخر، یک طرف شما ولیّ خدا هستید، یک طرف علی بن ابیطالب که میگوییم اشهد انّ علیاً ولی اللّه، علی بن ابیطالب علیه الصلوة و السلام است. طبعاً باید مراتبی داشته باشد، مرتبهی اوّل آن این است که در ما هست و مرتبهی نهایی آن؛ آن است که در علی بن ابیطالب علیه الصلوة و السلام هست. او ولیّ اللّه است. شما هم ولی اللّههستید. او مؤمن است، پیغمبراکرم مؤمن است که «آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ»(بقره/۲۸۵) و شما هم مؤمن هستید که «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ»(نساء/۵۹) «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحًا»(تحریم/۸)، میبینید قبل از مرحلهی توبه به شما گفتهاند: ای مؤمنین؛ به علی بن ابیطالب و پیغمبراکرم هم گفتهاند مؤمن و آمن الرسول؛ بنابراین اینها مراتب دارد. کفر هم مراتب دارد یعنی پله به پله؛ اگر نردبانی صد پله داشته باشد؛ شما که روی پلّهی اول هستید، بر نردبان سوار هستید و آن که بر پلهی آخر است بر نردبان است. ولی فرق شما با او در همین است که شما در پایه اوّل هستید و او در پایهی آخر؛ سلمان در درجهی دهم از ایمان است، ابیذر در درجه نهم از ایمان است و ما -مثلاً- در درجهی اوّل ایمان هستیم. این معنای مراتب است. این مراتب را انسان هرقدر بیشتر بپیماید؛ کار او شروع شدهاست؛ میتواند قدمهایی بردارد.
از این مرحلهی محبّت، مرحلهی تقوا، از این مرحلهای که الان ما در بحث آن هستیم اگر انسان بخواهد حرکت کند وقتی که مرحلهی محبّت او تمام شد، اسم او ولیّ خداست اگر درست جلو آمده باشد، اگر درست حرکت کرده باشد. در نهایت باید در این مسأله کار بکند، فعالیت بکند، هر چه دقیقتر؛ بهتر، هر چه محبّت او به خدا بیشتر، بهتر. تا آنجا برسد که وقتی نام خدا را میبرند مثل حضرت ابراهیم، بگوید: جانم، مالم، هر چه دارم در راه شنیدن اسم خدا میدهم. این شخص ولیّ خداست. این شخص مطیع خداست. این شخص محبّ خداست. این است که خدایتعالی در قرآن میفرماید: «وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ»، آنهایی که ایمان دارند، آنهایی که اطاعت آنها از خدا بیشتر است، آنهایی که محبّت آنها به خدا بیشتر است؛ اینها ولیّ خدا هستند.
۴- علائم ولیّ خدا
در قرآن شریف مکرّر در مکرّر آمده که «أَلَا إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ»(یونس/۶۲) همه بدانید، همه آگاه باشید که علامتِ ولیّ خدا، البته عرض کردم ولیّ خدا مراتب دارد. لااقل باید به مراتب وسط آن بگوییم. حالا اوایل اگر این چنین نبودند، کمکم این چنین میشوند. اگر انسان در راه ولیّ خدا شدن قدم برداشت؛ کمکم بهیقین به اینجا میرسد که اولیاء خدا؛ «لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ»؛ این خوفی که آنها ندارند از چیست؟ از کجاست؟ برای چیست؟ از خدا هم نمیترسند؟ از هیچ چیز از عذاب الهی هم نمیترسند؟ «لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ»، نفیِ جنس خوف را میکند از ولیّ خدا. معنای این جمله این است که این را بدانید خوف بیجا، خوف -مثلاً- از چیزهایی که نباید ترسید، گاهی شما از خدا میترسید به خاطر اینکه خدا قهّار است، خدایتعالی ممکن است ما را در قیامت عذاب کند؛ هر چه هم آدم خوبی باشیم! این خوف، غلط است. امّا گاهی ما از عظمت پروردگار میترسیم. برای شما مکرر مثَل زدهام، در همین بحث که گاهی انسان زیر دستِ یک شخصیّتِ پرمحبتِ با مهری است؛ دست روی سر او دارد میکشد امّا بدن اش میلرزد. چرا؟ به خاطر شخصیّت طرف. به خاطر عظمت طرف. محبّت فوقالعاده دارد که حاضر است به پایاو بیفتد و پای او را ببوسد امّا در عین حال از او میترسد. این ترس خیلی قیمت دارد و همین ترس است که ما باید از خدایتعالی بترسیم. وگرنه خدا که ظالم نیست! به مثقال ذرّهای خدا به احدی ظلم نمیکند، حتی عدالت هم انجام نمیدهد که میگوییم خدایا با ما با فضلخود رفتار کن و با عدلخود رفتار نکن و خدا هم با عدلخود با کسی رفتار نمیکند! «وَیَعْفُو عَنْ کَثِیرٍ» (شوری/۳۰) و از بسیاری از چیزها خدا میگذرد و عفو میکند. ما ممکن است صدتا گناه داشته باشیم؛ خدا درنهایت یکی یا دوتای آن را به رخما میکشد. در روایت دارد که شخصی را آوردند خدمت علی بن ابیطالب، حضرت از او سؤال کرد چند دفعه دزدی کردی؟ گفت: دفعهی اوّلمن است. حضرت تأمّل کرد. -ولی خوب اقرار کرده دستاو را باید برید- وسایل را آوردند، گفت حالا که میخواهید دست مرا بُبرید: من بیشتر از هفتاد مرتبه دزدی کرده ام، حضرت فرمودند من هم در همین فکر بودم که چطور در دفعهی اوّل خدا تو را لو داد؟! چطور تو مفتضح شدی در دفعه اوّل؟ من در همین فکر بودم.
گناهانی انسان میکند، معصیتهایی میکند، خدای مهربان، خدای رحمان و رحیم، همهجا میگذرد، غفّار است، اصلاً غفر به معنای پوشاندن است، یعنی خدا میپوشاند. ستّارالعیوب است، اظهر الجمیل است، حتی در دعای کمیل میگوییم: «وَ کَمْ مِنْ ثَنَاءٍ جَمِیلٍ لَسْتُ أَهْلاً لَهُ نَشَرْتَهُ»، چقدر از صفات خوب، کارهای خوب، بود که من اصلاً اهل آن نبودم ولی در بین مردم پخش شده بود که فلانی، نماز شب او ترک نمیشود. یک همچنین خدای مهربانی! از این خدا؛ باید از ظلم او ترسید؟! نستجیربالله! از بیعدالتی او باید ترسید؟! حتی از عدالت او انسان نباید بترسد! چون خدا با عدل با مردم رفتار نمیکند! با فضل رفتار میکند.
بنابراین اگر انسان توانست خودش را بسازد؛ طوری که همهی دستورات الهی را اطاعت کند، محبّت او هم خالص به خدا باشد، بخواهد یا نخواهد، مردم اسم او را ولیّ خدا بگذارند یا نگذراند؛ این ولی خداست. ولی اگر محبّت او این طور نبود، اطاعت او صد درصد نبود، چه مردم همه بگویند این ولیّ خداست؛ ولیّ خدا نخواهد بود و اگر همهی مردم بگویند این ولیّ خدا نیست و آن طوری باشد که باید باشد ولیّ خدا خواهد بود. این معنای ولیّ خداست.
اگر کسی توبه کند در توبهی خود استقامت داشته باشد، در صراط مستقیم باشد، مرحلهی محبّت را آن چنان که در این مدّت عرض کردم طی بکند، ولیّ خدا میشود. حالا چه مراحل بالاتری باشد چه پایینتر باشد، هر چه میخواهد باشد،
۵- لزوم پیمودن مراحل تزکیهی نفس، جهت ولیّ خدا شدن
این هم که ما در مراحل میگوییم یک مدّتی شما در این مراحل باشید، برای ایناست که خوب تمرین کنید، خوب بتوانید در این مسائل، قلبخود، روحخود را جا بیندازید. بتوانید خودتان را در این مراحل محک بزنید و واقعاً دارای استقامت باشید. هر روزی سر یک شاخهای نباشید، هر روزی باد نلغزاند شما را، هر روز به یک طرف نروید، همجالرعاع نباشید و ثابت باشید. و این هم که میگوییم در صراط مستقیم مدّتی کار بکنید؛ برای این است که تمام کارهایشما، از کارهای مادّی و دنیاییشما گرفته تا کارهای عبادی و اخرویشما، همه در صراط مستقیم باشد. در راه راست باشد؛ درست باشد، درست حرکت کنید. بنابراین اگر اینچنین شد، این مراحل را گذراندید، مرحلهی محبّت و تقوا را هم خوب انجام دادید همهی شما از اولیاء خدا هستید که «لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ»، کار بکنید، فعالیّت بکنید،
۶- کمبودها و مشکلات در نظر اولیاء خدا
خوف، ترس، حزن همه را از بین ببرید، افسردگی نداشته باشید، افسردگیهایی که متأسفانه امروز در جوامع ما خیلی زیاد شده به خاطر طول أمل است. به خاطر نارساییها، به خاطر نابسامانیها، اینها را ندارید. فقیرترین مردم هستید، خدا خواسته، محبوبم خواستهاست. مریضترین مردم هستید، محبوبم خواستهاست. بیکسترین مردم هستید، خدا خواستهاست. خدا بچّه به شما ندادهاست، نداده باشد. یک نفر آمد به من گفت آقا ما هفت سال است ازدواج کرده ایم هنوز بچهدار نشده ایم! گفتم: به تو چه؟! گفت: یعنی چه به تو چه؟ گفتم: خدا نخواستهاست از این کارخانه بشری بوجود بیاید. راحت باش! خدا یک تعدادی بشر روی کرهی زمین مقرر فرموده و به تو چیزی نرسیده، چه اشکال دارد؟ چه بهتر، بار تو سبکتر، و جدّاً کسانی که -این را عرض میکنم در پرانتز باید عرض میکردم- کسانی که برای نداشتن فرزند جوشمیزنند، غصّهمیخورند، اینها با خدا مبارزه میکنند. چه معنا دارد؟ یکی را خدا خواستهاست بچّه بدهد، یکی را نخواستهاست. یکی را خواستهاست ده تا به آنها بدهد. یک بندهی خدایی میگفت هر دفعه که ما زنمان زایمان میکرد یا دوقلو بود یا سهقلو! مشکلی داشت، ده تا بچّه ردیف شدند! همه کوچک، قد و نیم قد! این را خدا خواستهاست، به تو چه؟ تو معلوم است از آن نوکرهای خوب هستی که خدا تو را تشخیص داده، بیشتر بندگاناو را تربیت کنی. آن هم که به او نداده نه اینکه مربی نیست، نه! ممکن است شما دیگران را تربیت بکنی. مربّی دیگران باش. به هرحال اینها مربوط به ما نیست. به ما چه؟ جوش میزند که چرا بچّه دار نمی شود! طلاق! جدایی، خدا نکند که تقصیر زن باشد! یعنی -تقصیر هم نیست- قصور زن باشد، فوراً میروند او را طلاق میدهند! یک زن دیگری بگیریم که بچّهدار بشویم! سرت بخورد با آن بچهات! و آن بچّهای که تو میخواهی به جامعه تحویل بدهی یک پول ارزش ندارد آن بچّه. چون بنای این بچه، اساس این بچه روی خلاف خواست پروردگار است. تو چکارههستی که این برنامهها را تنظیم میکنی و تعقیب میکنی؟! اصلاً ما چکاره هستیم؟!
اولیاء خدا از هیچ چیز نمیترسند، افسردگی ندارند. مرضهای مختلف هجوم آورده، من خدمتِ یکی از اولیاء خدا -همین یکی دو سال قبل بود که بعد از آن هم فوت کرد- رفته بودم. گفتم آقا حال شما چطور است؟ -شاید حدوداً صد سال هم عمر ایشان بود.- فرمودند من مهمانهای زیادی دارم، میآیند از ایشان پذیرایی میکنیم، بعضیها زیادتر میمانند، بعضیها کمتر! -خوب این مسألهای نیست. شاید همهی شما اینطوری باشید.- بعد یک قدری صحبت کردم فهمیدم این مهمانها مرضهای مختلف است! میگوید مریضی میآید، ما یک مدّتی از او پذیرایی میکنیم، رفت که رفت! نرفت با پشتگردنی دکتر توانستیم بیرونش کنیم، میکنیم! نشد، با او میسازیم! مهمان! ببینید؛ اینطوری برخورد میکنند. نگویید آقا این مرض که ما را رها نمیکند! یک نامهای همین پریروز از یکی از شهرستانها برای من نوشته بود: بدبختی اول، بدبختی دوم، بدبختی سوم، بدبختی چهارم! تا هشت تا بدبختی را در سن جوانی برای خودش شمرده بود که اینها همه بدبختی است و آن وقت شروع کرده بود به ذات مقدس پروردگار -نستجیرباللّه که من به زبانم نمیآید بگویم- که من یک مقداری او را نصیحت کردم.
«لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ»؛ از هیچ چیز نترسید،
چطور میشوی آقا؟ آخرش چطور میشود؟ میمیری! مگر بقیّه میمانند که تو میمیری!؟ من هنوز جوان هستم، اینقدر جوان مردهاند تو هم یکی!
۷- ولایت یهود و نصارا
خدا انشاءالله لعنت کند آنهایی که یهود و نصاری را بر سر مسلمانان مسلّط کردند. آقا میگوید: «لَا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِیَاءَ»(مائده/۵۱) یهود و نصارا وارد مملکتشما شده اند اقلاً آنها را ولیّ خودتان قرار ندهید! ولیّ؛ یعنی آنها را دوست داشته باشید، بگویید آنها بهتر از ما هستند!
طرَف، رفته کارگری کرده، حالا چطور بلند شده رفتهاست یک قدم در مملکتهای اروپایی و غیرمسلمان! آنقدر میآید تعریف میکند که آدم آب در دهانش کج میشود که حرکت کنیم ما هم زندگیخود را بفروشیم برویم آنجا و این خوبان را ببینیم! خوبی چه هست؟ خوبی هر روز حمام رفتن است؟! خوب! تو هم برو حمّام. خوبی عطر زدن است؟ تو هم عطر بزن! خوبی در چه هست؟ فحشا و منکراتی که انجام میدهند؟ آوردند در مملکت عراقی که من یادم است در زمان فیصل قبل از این کودتاهایی که شد به وسیلهی این صدام ملعون، اکثر آن هم -یک مدتی رئیس حزب بعث بود بعد از آن هم رئیس جمهور شد- اکثراً بوسیلهی این مرد ناپاک انجام شد، یهود و نصارا را وارد مملکت کردند، آن عراقی که ما وقتی میرفتیم خیال میکردیم رفتهایم در بهشت و واقعاً بهشت بود، هم از جهات معنوی، هم از جهات مادّی، هر کس میرفت عراق و برمیگشت همه منتظر سوغاتی بودند که از آنجا تو میآیی چیزهایی خیلی قیمتی آنجا هست، پول آنها چقدر ارزش داشت. حالا ببینید به چه روزی افتاده؟ من همین امروز صبح یک قدری نشسته بودم گریه میکردم برای قبر مطهّر علی بن ابیطالب علیه الصلوة و السلام. آن حرمی که یک سر سوزن از غبار آن، شفا بخش دل تمام مردم است، حالا بیاید زیر چکمه یهود و نصارا، ای کاش اینها یهود و نصارا بودند، اینها نامسلمان هستند! اینها انسان نیستند، وگرنه هر بشری نسبت به مقدسات دیگران احترام قائل است.
من خودم در لبنان رفته بودم در کلیسا، احتراماتی که مسیحیها برای کلیسا قائل بودند ما هم قائل بودیم. باید انسان بود.
۸- شدت مصیبت توهین به قبر مطهر علی بن ابی طالب علیه السلام
قبر مطّهر علی بن ابیطالب؛ چه کنیم؟ به خدا قسم اگر راه باز بود، اگر میشد برویم، اگر سیاست ایجاب میکرد، اگر اجازهی ولیّ فقیه می بود، اگر مصالح منظور میشد و مصالحی داشت، همهی ما همینطور پیاده حرکت می کردیم میرفتیم آنها را قلع و قمع میکردیم! نباید یک مسلمان بنشیند و مسلمانهای دیگران بگویند وا مسلمین، و لم یجبه! اگر جواب آنها را ندهیم، فلیس بمسلم، ولی چه کنیم؟ همین راهپیماییها هست، همین ابراز همدردیها هست، باید انجام بدهیم، و خوب مردم مسلمان هم الحمدللّه تا حدی مشغول هستند ولی به نظر من آنها پُرروتر میشوند، هر چه این همه در فلسطین، فلسطینیها کشته دادند، راهپیمایی کردند، چون پشت آنها به آن ملعون وصل است و محکم است کار خودشان را میکنند.
دیگر حالا وقتی است که دست به دعا بردارید برای فرج دعا کنید؛ آقای ما بیاید؛ بدانند ما مولا داریم، بدانند ما امام زمانی داریم، و انشاءالله «إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیدًا وَنَرَاهُ قَرِیبًا»(معراج۶،۷) ما میبینیم که خیلی نزدیک است و چیزی که ما را آرام میکند، همین مسأله است.
۹- یهود و نصارا را بالاتر و ولیّ خودتان ندانید
لَا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِیَاءَ، این ممالک اسلامی خیال میکنند حالا آنها بهتر دارند کار میکنند. نخیر! هیچ هم بهتر کار نمیکنند، یک هواپیما ساختن؛ اینها را که به همین مردم ایران بگویند همهی آنها بهترین کارها را انجام میدهند، دست آنها باز باشد، سرمایه در اختیار آنها باشد، امکانات در اختیار آنها باشد از همهی آنها بالاتر هستند. منتها متأسفانه در پنجاه سال قبل از انقلاب مردم ایران؛ دست آنها بسته بود، حالا هم تا باز بشود یک مدتی کار دارد، ولی میبینید در همین مدّت بحمداللّه صنایعی، اختراعاتی، اکتشافاتی داشته اند و بهتر از اینها هم ممکن است بشود و تحت تأثیر این مسائل واقع نشوید.
ولیِّ خودتان؛ حتّی یک مخترعِ بالاترین را قرار ندهید. محبّت او در دل شما جا نگیرد؛ «لَا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِیَاءَ»، ولیّ؛ به معنای مطیع محبّ، اینطوری نباشید.
از آن طرف، همین کلمه؛ عیناً به فرماندهی که روی محبّت فرمان میدهد، روی محبت فرمان میدهد، یعنی علاقهی زیادی به شما دارد می گوید این کار را نکن، طبعاً کسی که روی محبت به کسی فرمان میدهد این طبعاً به نفع خود او نیست، بیشتر به نفع شماست.
۱۰- خدای تعالی به نفع خودش دستور نمیدهد
خدای تعالی که اصلاً مفهومی ندارد که به نفع خودش دستور بدهد.
گر جمله کائنات کافر گردند بر دامن کبریائش ننشیند گرد
هیچ فرقی نمیکند. این که میگوید نماز بخوان، این که میگوید عبادت کن، این که میفرماید روزه بگیر، زکات بده، همهی آن به نفع شماست، یک کلمه از این دستورات به نفع خودش نیست، معنا هم ندارد.
یک عدّه مسلمانها میآمدند خدمت پیغمبراکرم، به پیغمبر منّت میگذاشتند که ما مسلمان هستیم، «قُلْ لَا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلَامَکُمْ»، بر من منّت نگذارید که مسلمان شدهاید، «بَلْ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ» (حجرات/۱۷) بلکه خدا منّت گذاشته بر سر شما که پیغمبر به این عظمت را که من یک وقتی مثال میزدم -اینطوری مثال آن بهتر است که بگوییم- حضرت سلیمان با آن عظمت در لباس مورچه آمده در لانهی مورچهها، -این خیلی به آنها محبّت کرده- که آنها را راهنمایی کند، که اینها را به مقام انسانیّت -مثلاً- برساند، پیغمبر با آن عظمت، آمده در بین افراد بشر، ما لیاقت نداشتیم وگرنه پیغمبر بیشتر میماند و شصت و سه سال در بین مردم، که وجود ایشان برکت است، وجود ایشان نعمت است، حضرت عیسی که از غلامان پیغمبر اکرم است، میگوید که: «وَالسَلَامٌ عَلَیّ یَوْمَ وُلِدتُ وَیَوْمَ أمُوتُ وَیَوْمَ أُبعَثُ حَیًّا»(مریم/۳۳)هر جا که من باشم آنجا کمال خوبی هست، سلامتی هست، نعمت است، فراوانی است، برکت هست، وقتی او اینطوری باشد، پیغمبراکرم از لحظهای که متولد شد همهی بُتها به زمین افتاد، این پیغمبر را خدا فرستاده، شصت و سه سال در بین مردم بوده، بیست و سه سال آن را تبلیغ کردهاست، آن وقت ما قدر این را ندانیم. «قُلْ لَا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلَامَکُمْ بَل اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ»، بلکه خدا منت گذاشته بر شما، یک همچنین شخصی فرمان میدهد، میگوید این کار را بکن، این ولیّ شماست.
۱۱- آماده باشید ظهور نزدیک است
-حضرت بقیة الله ارواحنافداه،- همهی شما آماده باشید، نمیخواهم بگویم ظهور مثلاً فلان روز است یا فلان وقت است، چون تعیین وقت غلط است و آنهایی که تعیین وقت میکنند کذّاب هستند، ولی نزدیک بودن آن را ما کاملاً احساس میکنیم. یک وقتی گفتم دو چیز قطعی است و یک چیز احتمالی، دو چیز قطعی: حضرت ولیعصر وجود دارد، دوّم: قطعی حتماً میآید، و سوّم: امکان دارد در زمان ما باشد، ما باید چکار کنیم؟ باید خودمان را آماده کنیم، ولیِّ امام زمان باشیم، او ولیِّ ما باشد، مولای انا مولاک، ای مولای من، من مولای تو هستم. ای آقایی که فرمان میدهی و روی محبّت هم فرمان میدهی و یک سر سوزن به نفع خودت نمیخواهی کار بکنی، من هم فرمانبردار با محبت تو هستم.
۱۲- معنای ولایت؛ فرمان دادن روی محبت است
«اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا»(بقره /۲۵۷) خدا ولیّ آنهایی است که ایمان آورده اند. یعنی خدا فرماندهِ روی محبّت است. هیچ یک از این دستورات اسلام به نفع پیغمبراکرم، به نفع علی بن ابیطالب، به نفع امام زمان، به نفع خدا نیست، این که میگویم به نفع آنها یعنی مثلاً جیب آنها پر پول بشود. پیغمبرها اول که میآمدند به همهی مردم اعلام میکردند آی مردم: «قُلْ ما أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ من أَجْر»(فرقان/۵۷) من مزدی از شما نمیخواهم، بیایید بنشینید من حرفهایخود را بزنم برای شما، تا شما شاید هدایت بشوید، راهنمایی بشوید. رستگار بشوید. این معنای ولایت است.
۱۳- ولایت باید همیشه باشد
این که به شما میگویند ولایت داشته باشید، «ما نودی بشیء کما نودی بالولایة» «بنی الاسلام علی خمسه»، روایت یک وقتی شمردم شاید بیشتر از ده تا روایت از ناحیهی معصومین به سند صحیح وارد شده که اسلام بر پنج پایه بنا گذاشته شده. نماز است و روزه است و زکات است و جهاد است و ولایت. ولی به اندازهای که به ولایت صدا زده شده و مردم را خواستهاند، به هیچ یکی از اینها نخواسته اند. حتّی امام توضیح میدهد، میفرماید: گاهی میشود نماز نصف میشود. در مسافرت نمازهای چهار رکعتی میشود دو رکعت. گاهی خانمها ده روز، هفت روز، پنج روز نماز اصلاً میگویند نخوانید. امّا نمیشود بیولایت بود در این چند روز. در مسافرت هم ولایت تو همان اندازه باید باشد که در حَضَر هست. دربارهی روزه، مریضها روزه نگیرند. افرادی که نمیتوانند روزه بگیرند، نگیرند. بعد هم سالی یک ماه است. ولی ولایت باید همهی دورهی سال باشد. مریض هم باید ولایت داشته باشد یعنی مطیع و محبّ باشد. هیچ وقت دست از اسلام نکشد. زکات؛ خیلی از مردم هستند حتی دورهی عمر خود زکات به آنها واجب نمیشود ولی ولایت اینطور نیست. حجّ؛ -چون این روایات، این پنج تا را گاهی بعضیهای آن حجّ دارد، گاهی بعضیهای آن جهاد دارد- حجّ؛ مستطیع حج میرود ولی غیرمستطیع حج نمیرود. ولایت اینطور نیست. «ما نودی بشیء کما نودی بالولایة»، ولایت را همیشه باید داشته باشی. همیشه یک آدمی باشید که امام زمان خود را دوست داشته باشید و از ایشان اطاعت هم بکنید. از ایشان اطاعت هم بکنید.
۱۴- آدمی که معصیتکار است ولایت ندارد
تا اطاعت او را نکردید، گفتید این کار خستگی دارد، زحمت دارد، همانجا از ولایت خارج شده اید. اینها را خوب بفهمید. گاهی بعضیها میگویند ما ولایت داریم تو چطور ولایتی داری، داری معصیت میکنی؟ آدمی که معصیتکار است، کجا ولایت دارد؟ تا یک گناه کرد، تا این گناه را جبران نکند ولایت او از بین می رود. میشود محبّ. مطیع هم نمیشود. میشود محبّ. یک دروغ گفتی، ولایت دیگر نداری. اینها را خوب دقّت کنید. آن لحظهای که داری دروغ میگویی و نباید بگویی آنجا ولایت خود را از دست میدهی و اگر ولیّ خدا بودی، دیگر ولیّ خدا نیستی. یک کار خلاف، ولایت؛ معنای آن، این است که انسان صد درصد -حداقلّ آن، یعنی آن مرحلهی پائین آن- صد درصد مطیع باشد و جز خدا هیچ چیز را دوست نداشته باشد همانطوری که شرح دادم البته. یعنی اگر خدا را دوست داری یا هر چه دوستی داری به خاطر خدا باشد. این معنای ولایت؛
۱۵- امیر المومنین هیچ خوفی نداشت
ولایت میرود جلو تا جایی میرسد که «أَلَا إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ»، خوفی ندارد، هیچ ناراحتی ندارد. هیچ ترسی از هیچ چیز ندارد. نصفههای شب علی بن ابیطالب تشریف میبرد در آن نخلستانهای کوفه، و حال اینکه خوارج خیلی اورا اذیّت میخواستند بکنند. حتی قبر علی بن ابیطالب تا مدّتها مخفی بود چون آن قدر این خوارج بد بودند که میآمدند بدن علی بن ابیطالب را ممکن بود از قبر بیرون بیاورند. خوارج بودند، طرفداران معاویه بودند، بالاخره ناکثین، قاسطین، مارقین، بودند. قنبر روی محبتی که داشت، دورادور، بهطوری که علی بن ابیطالب او را نبیند، میآمد. میگفت آقا؛ یک وقتی مشکلی برای او پیش نیاید! من باشم. حضرت یک دفعه رویخود را برگرداند، کجا میآیی؟ آقا؛ برای این که روی محبت است. -الان کسی این طور محبّتها بکند خیلی هم تشویقش میکنند!- حضرت فرمود تو میخواهی من را از دنیاییها -بهاصطلاح من- حفظ کنی یا از بلاهای آسمان حفظ کنی؟ چکار میخواهی بکنی؟ خواهی دید در مسجد که تمام مسلمانها دور و بر من هستند یک نفر میآید با شمشیر در فرق من می زند، من را از بین میبرد. -دیگر دیدند بعدها- چکار میخواهی بکنی؟ من را به خدا بسپار. البته این منافات با بعضی از حافظتها و محافظین ندارد. یک وقتی نگویید پس چرا اینها اینطوری میکنند؟ نه! هر کسی، «المعروف بقدر المعرفه»، علی بن ابیطالب بود که «ممسوس فی ذات اللّه»، او بود. ترسی نیست. میگویند آقا امشب را نرو مسجد! ما روی برنامهی صحیح هر شبخود میرویم مسجد، او نباید حمله بکند. ابنملجم نباید حمله بکند. ما که کار هر شبمان هست.
۱۶- اولیاء خدا محزون نمی شوند
«وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ»، این «وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ»، مربوط به آینده است، اینها بعد هم محزون نمیشوند، یعنی روز قیامت محزون نمیشوند، شب اوّل قبر محزون نمیشوند. حزنی برای اینها نیست. انسان در کنار پیغمبراکرم باشد چه حزنی دارد؟ وقتی که انسان از دار دنیا میرود میبیند علی بن ابیطالب تشریف آوردند، پیغمبراکرم تشریف آوردند، همه حلقه زدند. اینها میگویند بارکاللّه! خوش آمدی، خوب امتحان دادی. بارکاللّه! هیچ وقت شده از جلسهی امتحان بیرون آمده باشید خیلی خوب امتحان داده باشید، همهی دانشجویان دورشما را بگیرند، بگویند: ماشاءاللّه! چقدر خوب امتحان دادی! آن هم چه کسی بگوید؟ علی بن ابیطالب! بارکاللّه! خدا هم سلام فرستادهاست، «سَلَامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ» (یس/۵۸)
۱۷- رفتن از این دنیا به دنیای بعد خیلی خطر دارد
در راه با یکی از دوستان میآمدیم میگفتم: یک هوایپما میخواهیم سوار بشویم، آنقدر قبل از پرواز جهات امنیتی این هواپیما و پرواز را مواظب هستند که حساب ندارد، صد دفعه هواپیما سوار شدهای، هر دفعه هم گفته اند کمربند ببندید، یک دفعه ما نفهمیدیم این کمربند به چه دردی میخورد! امّا احتیاط آن خوب است. دربارهی خود هواپیما چقدر جهات امنیتی را رعایت میکنند. که چه میخواهد بشود؟ خوب اگر از این بالا بخواهد بیفتد میمیرد. خیلی خطر دارد. آقایان از این دنیا بیفتید در آن دنیا، خیلی خطر دارد! خدا میداند آن قدر خطر دارد که خدای صدق اللّه العلی العظیم، آن خدایی که راست میگوید، گفته است که ممکن است: «حفرة من حفر النیران»؛ یک سوراخی از سوراخهای جهنّم باشد. خیلی خطر دارد. چقدر رعایت امنیّت آن طرف را کردهاید؟ چقدر؟ چکار کردهاید؟ کمربند خود را بسته ایم؟ کارهای خود را انجام داده ایم؟ یک کمربند تقوا میخواهیم، این کمربند را میدانید برای چه میبندند؟ چون همهی شما هواپیما سوار شده اید؛ ولی شاید ندانید برای چه میبندند. گاهی ممکن است هواپیما بالا و پایین بیفتد شما سرتان بخورد به سقف هواپیما. کمربند شما را نگاه میدارد. همینطور نیست؟ فقط همین! حالا سر او خورد به سقف؛ چه میشود؟! خونی میشود. امّا اگر سر شما به سنگ لحد بخورد، بلند شوید ببینید نکیر و منکر ایستاده اند میگویند من ربک؟! تو هستی که در تمام عمر به یاد خدا نبودی؛ اینجا چطور میخواهی به یاد خدا باشی؟! مربی تو که هست؟! آقا؛ تو را چه کسی تربیت کردهاست!؟ میتوانی بگویی خدا؟! خوشا به حالت. او هم میگوید: «سَلَامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ»، اما اگر گفتی شیطان! آنجا فکر نکنید من آزاد هستم، دروغی میگویم خدا! -اگر دروغی باشد، پدر آدم را در می آورند!- من ربک؟ ولیّ تو که هست؟! به خدا قسم اگر انسان یک مقداری روی اینها فکر کند بدن او میلرزد.
۱۸- چقدر خوب است انسان لقب ولیّاللّه را روی خودش بگذارد
چقدر خوب است در همین دنیا انسان لقب ولیّاللّه را روی خودش بگذارد. در همین زیارت آلیاسین میخوانید «یا مولای انا مولاک»، ای مولای من، ای فرماندهی با محبت من، من هم فرمانبردار بامحبّت تو هستم، این را راست بگوییم. همین یک کلمه، تمام عمر خود را زحمت بکشید همین یک کلمه را راست بگویید؛ دیگر «لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ»، هیچ محزون نمیشوید. اما آدم وارد یک مجلسی میشود؛ نهاری او را دعوت کرده اند میبینید صاحبخانه یک طوری نگاه می کند!
-چرا آقا؟ مگر ما را دعوت نکردهای؟
-با همین لباس گفتم بیا؟! با همین قیافه گفتم بیا؟! با همین فکر گفتم بیا؟ -به خدا میرود در اعماق قلبمان- با همین اعمال گفتم بیا؟! ما تو را دعوت کردهایم؛ ولی آنجا اینطوری است. ولی چقدر خوب است بیایند بگویند: «سَلَامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ»، امیدوار هستیم خدایتعالی ما را با امام زمان ما محشور کند. امیدوار هستیم خدایتعالی آن مطالبی را که هفته قبل گفتم که چه کسانی را دوست دارد؛ ما را جزء آنها قرار بدهد. جزء آنهایی که خدایتعالی میفرماید یک عدّه هستند که: «صفّاً کأَنَّهُمْ بُنیَانٌ مَرْصُوصٌ»(صف/۴) مثل دیوار بتونی محکم هستند. هم خودشان را حفظ میکنند، هم مردم را از شر دشمن حفظ میکنند. که تفسیر شده به اصحاب حضرت بقیةاللّه ارواحنافداه، ما را جزء آنها قرار بدهد.
ایّام در عین اینکه خیلی مهمّ است ولی یک روایتی هست هر سال هم به سراغ آن میروم ولی فکر میکنم امسال خیلی بیشتر باید به آن توجّه کرد. «العجب کلّ العجب بین الجمادی و الرجب»، این ماه جمادیالثانی، این اواخر آن، این از علائم ظهور است انشاءالله. خیلی عجیب است! آخر بیایند بگویند نجف؛ مرکز علم و دانش، جایی که در تمام دوران تاریخ یک نفر سنّی زندگی نمیکردهاست و همه شیعیان علی بن ابیطالب بوده اند، وادیالسلام آن مرکز ارواح مؤمنین است، آن وقت بیایند اینطور با آن عمل بکنند! خیلی عجیب است! کلّ العجب، من نمیخواهم بگویم حالا منظور این روایت همین جریان است ولی خوب غالباً این اواخر ماه جمادیالثانی که بین جمادی الاول و رجب واقع میشود خیلی عجیب است. گاهی انسان نگاه میکند میبیند خدا قساوت به ما دادهاست که اینطور دارند با نجفِ علی بن ابیطالب رفتار میکنند، با حرم علی بن ابیطالب رفتار میکنند، میگویند شهر را تخلیه کنید که ما میخواهیم هر غلطی میخواهیم بکنیم، بکنیم. حالا اگر در مدینه، قبور ائمهی بقیع را خراب کردند، وهابیها آنجا ساکن بودند. امّا اینجا چطور؟ انشاءالله امیدوار هستیم واقعاً یکی از علائم ظهور حضرت بقیةاللّه باشد. کربلا هم همینطور، جایی که حضرت سیدالشهداء علیه الصلوة و السلام با آن عظمت، من در عین اینکه نمیخواهم روضه بخوانم بعد از تولد حضرت فاطمه زهرا میلادهای مختلف انشاءالله در ماه رجب و عیدی ما را انشاءالله فرج حضرت بقیةالله ارواحنا فداه خواهند داد و دست یهود و نصارا و مشرکین را از سر مسلمانها قطع خواهند کرد. همه با توجه:
نسئلک اللّهم و ندعوک باعظم اسمائک و بمولانا صاحب الزمان یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه، یا رحمن و یا رحیم، یا غیاث المستغیثین، یا اله العالمین، عجل لولیک الفرج، عجل لمولانا الفرج، عجل لسیدنا الفرج، خدایا ما را از بهترین اولیاء امام زمان قرار بده، خدایا او را ولیّ ما قرار بده، پروردگارا به آبروی ولیعصر تو را قسم میدهیم همهی بدیهای ما را تبدیل به خوبیها بفرما، همهی بدبختیهای ما را تبدیل به خوشبختیها بفرما، پروردگارا مرضهای روحیما را شفا مرحمت بفرما، توفیق تزکیهی نفس به همهیما مرحمت بفرما، مریضهای اسلام، مریض منظور، مریضهی منظوره الساعه لباس عافیت بپوشان، امواتما را غریق رحمت بفرما، خدایا شهداء ما را، امام راحل ما را غریق رحمت بفرما، عاقبت ما را ختم بهخیر بفرما، وعجل فی فرج مولانا.